curveدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن
curveدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن
خط خَمانsheer line, sheer curveواژههای مصوب فرهنگستانخَمانی که اختلاف ارتفاع عرشهها را با عرشۀ آزاد یا سطح آب در طول شناور نشان میدهد
خط همژرفاisobath, depth contour,depth curve, fathom curveواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نمودار که نقاط همژرفا را به هم متصل میکند