دهونلغتنامه دهخدادهون . [ دَ ] (اِ) حفظ باشد و آن را ازبر و زبر نیز گویند. (جهانگیری ) (از آنندراج ) (از برهان ). حفظ و یاد. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ).- از دهون خواندن ؛ از بر خواندن . (ناظم الاطباء) : آنکه مدح شاه خواند از د
دهونلغتنامه دهخدادهون . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دَهی . (ناظم الاطباء). رجوع به دهی شود. || ج ِ داه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به داه و داهی شود.