دونخلغتنامه دهخدادونخ . [ دُ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی کرباس . (یادداشت مؤلف ).- دو نخ شدن ؛ به قوام آمدن شکر و امثال آن که چون با کفگیر فروریزند سخت تر از انگبین باشد. دونخه شدن . (یادداشت مؤلف ).
رقصدرمانیdance therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش درمان که در آن از رقص یا حرکات موزون برای معالجۀ برخی اختلالات رفتاری و عاطفی و شناختی و جسمانی استفاده میشود متـ . حرکتدرمانی movement therapy
donsدیکشنری انگلیسی به فارسیدونس، آقا، لرد یا نجیب زاده، سالار، رئیس یا استاد یا عضو دانشکده، پوشیدن، برتن کردن