سرریزکنdecanterواژههای مصوب فرهنگستانظرفی برای جدا کردن دو مایع امتزاجناپذیر یا ذرههای معلق جامد در مایع، پس از تهنشین شدن آنها
descantedدیکشنری انگلیسی به فارسیdescanted، به درازا بحی کردن، زیاد سخن راندن، بسط مقال دادن، اواز زیر خواندن، ازادانه انتقاد کردن
تنگدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaker, close , canyon, carafe, caster, cincture, decanter, girth, jug, tight, strait, tense