عمیق، ژرف، گود، عمقی، سیر
عمیق سرخ کردن
جنوب عمیق
عمیق رنگ
عمیق
فضای عمیق، فضای خارج از منضومه شمسی
deepfreezed
دلتنگ
عمیق تر می شود، گود شدن، گود کردن، عمقی شدن
عمیق تر، گود شدن، گود کردن، عمقی شدن
deep-laid, deep-set
arena, deep, deep-set, hollow, low, sunken
deep
سینه عمیق
گودی کمر
heartdeep
رفتن به عمق
پوست عمیق، سطحی، فقط تا روی پوست، رویی، ظاهری