زمان تأخیرdelay timeواژههای مصوب فرهنگستانزمان ازدسترفتۀ ناشی از بینظمی وسایل نقلیه یا عابران پیاده که مانع از حرکت روان وسایل نقلیه و تخلیۀ بهموقع تقاطعهای چراغدار شود متـ . تأخیر 3
delayدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر انداختن، تاخیر، تعلل، مکی، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
مدت تأخیر پایان حرکتtravel stop delay timeواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانی از شروع سراشیبی شدت جریان یا زمان پر شدن چالة جوش تا قطع کامل جریان یا حرکت مشعل یا طپانچه یا قطعة کار
مدت تأخیر شروع حرکتtravel start delay timeواژههای مصوب فرهنگستانبازة زمانی از شروع قوس تا شروع حرکت مشعل یا طپانچه یا قطعة کار
delayدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر انداختن، تاخیر، تعلل، مکی، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
تأخیر صوتیacoustic delayواژههای مصوب فرهنگستانافزایش عمدی زمان انتقال صوت از چشمه تا گیرنده که برای ایجاد اثرات دلخواه در نظر گرفته میشود
تأخیر گروهgroup delayواژههای مصوب فرهنگستانتأخیر یا تقدم زمانی مربوط به یک گروه لرزهیاب، ناشی از اختلاف ارتفاع یا ناهمگنی لایههای سطحی یا گزینش مبنای مرجع