دلگرلغتنامه دهخدادلگر. [ دِ گ َ ] (اِ) بُکران طعام باشد و آن طعامی است که بر ته دیگ چسبیده است و بزور کفگیر جدا کنند. (برهان ) (آنندراج ). قدری از طعام که در ته دیگ مانده باشد.(لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به دلگیر شود.
دلگرلغتنامه دهخدادلگر. [ دُ گ َ ] (اِ مرکب ) دولگر. سازنده ٔ دول . سازنده ٔ دُل : که در شهر عاصی شد آهنگری بزد درزمان گردن دلگری .شمسی (یوسف و زلیخا).
دلگیرلغتنامه دهخدادلگیر. [ دِ ] (اِ) به عربی حکاک و به ترکی قزماق گویند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). بکران که باروغن بود و آنرا جان جان نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ میرزاابراهیم ). ته دیگ . رجوع به دلگر شود.
دلیرلغتنامه دهخدادلیر. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان ، بخش کلاردشت ، شهرستان نوشهر، با 850 تن سکنه . واقع در 32 هزارگزی جنوب باختری مرزن آباد و 12 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ چالوس به