جاروبرقی، لانه، کمینگاه، غار، کنام، خلوتگاه، دزدگاه
می فهمه، خیال کردن، پنداشتن، فرض کردن، عقیده داشتن
تاریک، تیره کردن
متراکم، انبوه، چگال، غلیظ، محکم، سفت، پر پشت، خنگ، احمق، متکاثف
تیلور را می بیند
ستاره درخشان مایع است
فیشر
densimetric
تراکم
متراکم
پاییز
نگهبانان، سرپرست، نگهبان، رئيس، زوار، متصدی، ناظر، بازرس، والی، قراول
سدان
بازوها
بدمد