depositدیکشنری انگلیسی به فارسیسپرده، ته نشین، ته نشست، بیعانه، پول، گرو، گذاشتن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن
depositدیکشنری انگلیسی به فارسیسپرده، ته نشین، ته نشست، بیعانه، پول، گرو، گذاشتن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن