درملغتنامه دهخدادرم . [ دَ رِ ] (ع اِ) درختی است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام درختی است که به لیبیه (لیبی ) روید و صمغ اَشَق ّ از آن درخت است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
درملغتنامه دهخدادرم . [ دَ رَ ] (ع اِ) استخوان ابرو،آنگاه که برآمده نباشد. || سرخی بر دو لب پس از مسواک کردن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
درملغتنامه دهخدادرم . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 29 هزارگزی شمال کیاسر. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
درملغتنامه دهخدادرم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدرم . (منتهی الارب ). رجوع به ادرم شود. || ج ِ دَرماء. (منتهی الارب ). رجوع به درماء شود.
درملغتنامه دهخدادرم . [ دَ / دَ رَ / دَ رِ ] (ع مص ) گام نزدیک گذاشتن در شتاب روی ، و گام نزدیک گذاشتن خرگوش و خارپشت و غیره در شتاب روی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آهسته و نرم رفتن شتر. (از منتهی الارب ). دَرا
پوستپارdermatome 2, dermatomic areaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پوست که آوَرانهای (afferents) یک عصب نخاعی آن را عصبدهی میکنند
پوستساییdermabrasion, dermal abrasionواژههای مصوب فرهنگستانزدودن لایههای سطحی پوست با ترکیبات دارویی یا انواع سایندههای طبی
پیوندینۀ میانپوستیdermal graft, dermic graft, cutis graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ پوستی که روپوست و چربیهای زیرجلدی از آن جدا شده باشد