دشیشلغتنامه دهخدادشیش . [ دَ ] (ع اِ) جشیش . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دانه ای است چون گندم که در حال سخت بودن آنرا آرد کنند. وآن لغتی است در جشیش . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و جشیش و دشیشة شود.
دسیوسلغتنامه دهخدادسیوس . [ دِ ] (اِخ ) امپراطور روم از 249 تا 251 م . وی بشدت مسیحیان را شکنجه میکرد.
دسسلغتنامه دهخدادسس . [ دُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَسیس . (اقرب الموارد). رجوع به دسیس شود. || بوی گند بغل . || ریاکاران که خود را قاری نمایند و قاری نباشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد آن دسیس باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دسیس شود.