وزنۀ مهارmooring clump, mooring block, mooring sinkerواژههای مصوب فرهنگستانوزنهای از آهن یا بتن با حلقهای فلزی که برای استقرار شناوه/ بویۀ مهار به کار میرود
dieدیکشنری انگلیسی به فارسیمرگ، سرنوشت، طاس، مهره، جفت طاس، سرپیچ، سر سکه، قمار، مردن، تلف شدن، جان دادن، درگذشتن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
دع دعلغتنامه دهخدادع دع . [ دُ دُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند یا امر است به زجر گوسپندان . (منتهی الارب ).امر است به صدا زدن گوسفندان . (از اقرب الموارد).