بازتاب پخشیدهdiffuse reflectionواژههای مصوب فرهنگستانبازتاب نور یا صوت یا موجهای رادیویی از سطح بهنحویکه در جهتهای مختلف پراکنده شود
diffuseدیکشنری انگلیسی به فارسیتوزیع، پخش کردن، افشاندن، منتشر کردن، پراکنده کردن، منتشر شده، افشانده
diffuseدیکشنری انگلیسی به فارسیتوزیع، پخش کردن، افشاندن، منتشر کردن، پراکنده کردن، منتشر شده، افشانده
diffuseدیکشنری انگلیسی به فارسیتوزیع، پخش کردن، افشاندن، منتشر کردن، پراکنده کردن، منتشر شده، افشانده