تشخیص دهید، تشخیص دادن، تمیز دادن، درک کردن، فهمیدن
decern
خواستار، خواستن، میل داشتن، تمایل داشتن، ارزو کردن
dicerion
گیج کننده
ناامید
تشخیص داده شد، تشخیص دادن، تمیز دادن، درک کردن، فهمیدن
دیوانگی
قابل تشخیص بودن
قابل تشخیص است
تشخیص می دهد، تشخیص دادن، تمیز دادن، درک کردن، فهمیدن
discern
differentiate, discern, discriminate, distinguish, know, tell
discern, discriminate, distinguish, find, know, place, tell
forediscern