disintegratingدیکشنری انگلیسی به فارسیتجزیه، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن، خرد کردن، فرو ریختن، فاسد شدن
فروپاشی 2disintegration 2, tablet disintegrationواژههای مصوب فرهنگستانمتلاشی شدن قرص و تبدیل آن به ذرات ریز در محیط مایع
زمان فروپاشیdisintegration time, tablet disintegration timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان لازم برای فروپاشی قرص و تبدیل آن به ذرات سازنده در اندازۀ مشخص، تحت نظارت دقیق
آزمون فروپاشیdisintegration test, tablet disintegration testواژههای مصوب فرهنگستانآزمون برونتنی برای تعیین مدتزمان لازم برای فروپاشی قرص در شرایط معیار
فروپاشی 1disintegration1واژههای مصوب فرهنگستانهرگونه تغییر خواص خودبهخودی یا تحریکی هسته که به آزادسازی ذره یا پرتوِ گاما منجر شود
فروپاشیدیکشنری فارسی به انگلیسیbreakup, collapse, disintegration, dissolution, fragmentation, wreckage
زنجیرة واپاشیdecay series, disintegration family, decay family, radioactive chainواژههای مصوب فرهنگستاندنبالهای از گونههستههایی که با واپاشی پرتوزایشی با هم در ارتباطاند نیز: زنجیرة فروپاشی disintegration series
فروپاشی دانهایgranular disintegrationواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن دانههای کانیها از یکدیگر در مرز طبیعی آنها براثر هوازدگی متـ . فروپاشی کانیایی mineral disintegration
واپاشی آلفازاalpha decayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واپاشی خودبهخودی هستههای پرتوزا که در آن ذرۀ آلفا از هستۀ مادر گسیل میشود متـ . فروپاشی آلفازا alpha disintegration
فروپاشی 2disintegration 2, tablet disintegrationواژههای مصوب فرهنگستانمتلاشی شدن قرص و تبدیل آن به ذرات ریز در محیط مایع
فروپاشی دانهایgranular disintegrationواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن دانههای کانیها از یکدیگر در مرز طبیعی آنها براثر هوازدگی متـ . فروپاشی کانیایی mineral disintegration