پروازآماdispatcherواژههای مصوب فرهنگستانمسئول نظارت بر آمادگی هواپیمای غیرنظامی برای پرواز بعدی طبق برنامه
dispatchesدیکشنری انگلیسی به فارسیاعزام، ارسال، مخابره، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع، شتاب، فرستا دن، اعزام کردن، گسیل داشتن، گسیل کردن، اعزام داشتن، روانه کردن، مخابره کردن، کشتن