dispraiseدیکشنری انگلیسی به فارسیدفع کردن، از بهای چیزی کاستن، کم گرفتن، بد دانستن، سرزنش کردن، نکوهش کردن
dispraisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتخریب شد، از بهای چیزی کاستن، کم گرفتن، بد دانستن، سرزنش کردن، نکوهش کردن
نکوهیدندیکشنری فارسی به انگلیسیblame, criticize, decry, dispraise, objurgate, reprehend, reproach, reprove, scold
نکوهشدیکشنری فارسی به انگلیسیblame, censure, criticism, denunciation, deprecation, dispraise, lashing, objurgation, rebuke, remonstrance, reproach, reproof, reproval, slam
dispraisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتخریب شد، از بهای چیزی کاستن، کم گرفتن، بد دانستن، سرزنش کردن، نکوهش کردن