dissimulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموشکار، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن
ناهمگونشدهdissimilatedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک واحد آوایی که مشخصه یا مشخصههای آن دچار ناهمگونی شده باشد متـ . ناهمگون
dissimulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیdissimulates، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن
dissimulateدیکشنری انگلیسی به فارسیانصراف دادن، خشکه مقدس بودن، پنهان کردن، برروی خود نیاوردن، دورویی کردن، فریب دادن