دولیلغتنامه دهخدادولی . (حامص ) (از: دول + یای مصدری ) حیله بازی و بی شرمی و بدسرشتی . حیزی . هیزی . مخنثی . بغایی . (یادداشت مؤلف ). دغابازی . (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و فریب . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله . (ناظم الاطباء) : همان که بودی از این پیش شادگونه ٔ من <
دیولیلغتنامه دهخدادیولی . [ دُ ] (اِخ ) از حکما و شعرای متقدمین است تولد و منشأش روشن نیست . و ظاهراً دیول از بلاد سند است . (مجمع الفصحاء ج 1 ص 218).
دیویلیلغتنامه دهخدادیویلی . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ موگویی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
به طور شایستهدیکشنری فارسی به انگلیسیappropriately, aptly, duly, meritoriously, presentably, worthily