diesدیکشنری انگلیسی به فارسیمیمیرد، سرنوشت، طاس، مهره، جفت طاس، سرپیچ، سر سکه، قمار، مردن، تلف شدن، جان دادن، درگذشتن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
رَزانههای خمیvat dyesواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از رزانههای نامحلول در آب که به شکل کاهیده، یعنی محلول در آب، بر روی لیف به کار میروند و پس از اکسایش مجدد، به حالت اصلی، یعنی نامحلول در آب، بازمیگردند
رَزانههای رَزدانهایlake dyesواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از رَزانهها که با نمکهای کلسیم، باریم، کروم یا آلومینیم ترکیب یا جذب آنها میشوند و رَزدانه ایجاد میکنند