عرجودلغتنامه دهخداعرجود. [ ع ُ ] (ع اِ) شاخ کژ نخل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عُرجُدّ. (اقرب الموارد). || آنچه از انگور مانند اژخ برآید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اول آنچه از انگور برآید مانند اژخ . (منتهی الارب ).
چهارجویلغتنامه دهخداچهارجوی . [ چ َ ] (اِخ ) چارجوی . شهری است در ساحل غربی جیحون از اعمال بخارا و به ملک خوارزم نزدیک است .
چهارجویلغتنامه دهخداچهارجوی . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چهارنهر. || ظاهراً چهارجوی بهشت باشد. در شعر ذیل : بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.خاقانی .