enclosedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور شده است، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن، در اغوش گرفتن
enclosesدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن، در اغوش گرفتن
بَروارۀ درونیenclosed altarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برواره مربوط به عصر مفرغ و عصر آهن که در حیاط یا جلوخان (forecourt) مجموعهمعبدها (temple complexes) جای داشته است
پوسش درونمحفظهایin-vessel composting, enclosed-reactor compostingواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای پوسش پسماند شهری در یک محفظة بسته یا نیمهبستة مجهز به تجهیزات واپایش بو و هوادهی و اختلاط