برآورد 2estimationواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای آماری برای ارائۀ فرمولی که بتواند تحت شرایطی معین با استفاده از مقدار مشاهدات نمونهای، تقریبی را برای یک پارامتر ارائه کند
برآورد استوارrobust estimationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش برآورد آماری که در مقابل نقض فرضهای ساختاری استفاده از یک مدل آماری حساسیت کمی دارد
برآورد بازهایinterval estimationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند برآورد کردن یک پارامتر بهصورت یک بازه
برآورد مانستة ژرفای مغناطیسیanalog magnetic depth estimationواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد عمق چشمة مغناطیسی با بهکارگیری گروهی از روشهای نگاشتی یا تصویری
ارزیابیدیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, conspectus, estimate, estimation, evaluation, measure, valuation
برآورددیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning
دیددیکشنری فارسی به انگلیسیestimation, eye, eyeshot, eyesight, look, observation, perspective, sight, slant, vision
حدسدیکشنری فارسی به انگلیسیconjecture, estimate, estimation, guess, guesswork, hunch, judgment, reckoning, supposition, suspicion
برآورد استوارrobust estimationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش برآورد آماری که در مقابل نقض فرضهای ساختاری استفاده از یک مدل آماری حساسیت کمی دارد
برآورد بازهایinterval estimationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند برآورد کردن یک پارامتر بهصورت یک بازه
برآورد خودکار ژرفای مغناطیسیautomated magnetic depthestimationواژههای مصوب فرهنگستانفنون گوناگونی که در تحلیل دادههای مغناطیسی رقمی با استفاده از خوارزمیها/ الگوریتمهای خودکار رایانهای، برای تعیین عمق اجسام بیهنجار، بهکار گرفته میشود
برآورد مانستة ژرفای مغناطیسیanalog magnetic depth estimationواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد عمق چشمة مغناطیسی با بهکارگیری گروهی از روشهای نگاشتی یا تصویری