exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن
اگزوزexhaust 1, exhaust systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که دود حاصل از احتراق را به محیط خارج هدایت میکند
exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن
exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن