exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن
سوپاپ دودexhaust valve, outlet valveواژههای مصوب فرهنگستانسوپاپی که با باز شدن آن دود حاصل از احتراق از سیلندرها خارج میشود
میلبادامک دودexhaust camshaft, exhaust cam, exhaust valve camواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دومیلبادامکبالا (DOHC)، میلبادامکی که سوپاپهای دود را باز و بسته میکند
exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن
exhaustدیکشنری انگلیسی به فارسیاگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن