exposedدیکشنری انگلیسی به فارسیدر معرض، در معرض گذاشتن، افشاء کردن، نمایش دادن، بیپناه گذاشتن، بی حفاظ گذاردن، ظاهر ساختن
نوردیدهexposedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
گروه شاخصindex group, index seriesواژههای مصوب فرهنگستان1. گروهی که عامل تجربه را دریافت میکند 2. موردها در یک مطالعۀ موردـ شاهدی 3. گروه مواجههیافته (exposed) در مطالعات همگروهی