factorدیکشنری انگلیسی به فارسیعامل، فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، عامل محافظت در برابر نور آفتاب
ویژهفروشگاه تولیدیfactory outletواژههای مصوب فرهنگستانویژهفروشگاهی که یک تولیدکنندة خاص آن را اداره میکند و معمولاً تولید مازاد یا کالاهای تخفیفی یا کالاهای غیرمعمول این تولیدکننده را عرضه میکند
factorدیکشنری انگلیسی به فارسیعامل، فاکتور، ضریب، عامل مشترک، حق العمل کار، نماینده، عامل محافظت در برابر نور آفتاب
عامل 2factorواژههای مصوب فرهنگستانچندجملهای یا عددی که چندجملهای یا عدد مفروضی بر آن بخشپذیر باشد