کن فیکونلغتنامه دهخداکن فیکون . [ ک ُ ف َ ی َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ، اِ مرکب ) کنایه از عالم موجودات . (آنندراج ) (غیاث ). کن فکان . (از ناظم الاطباء) : کجا شد آنکه بر از خاک پاک کن فیکون نه طعنه ٔ پدرش بد نه مایه ٔ مادر. ناصرخسرو.چو درنو
کن فیکونفرهنگ فارسی عمید۱. باش پس میباشد.۲. (صفت) [مجاز] سرعت جریان امر الهی.۳. [مجاز] خراب و ویران؛ زیروزبر.⟨ کنفیکون شدن: (مصدر لازم) [مجاز] زیروزبر شدن؛ منهدم شدن.