fairerدیکشنری انگلیسی به فارسیعادلانه تر، منصفانه، منصف، زیبا، نسبتا خوب، بیطرفانه، لطیف، بور، خوبرو، بدون ابر، فریور
فریرلغتنامه دهخدافریر. [ ف َ ] (اِ) گیاهی است بغایت خوشبو وتفریج دل کند و بدان تداوی نمایند و آن را گاوزبان گویند و به عربی لسان الثور خوانند. (برهان ). مصحف فریز است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فریز شود.
فریرلغتنامه دهخدافریر. [ ف َ ] (ع اِ) بره ٔ میش و گاوساله ٔ دشتی یا بره یا بره ٔ نر. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
پلن فرژرلغتنامه دهخداپلن فرژر. [ پْل ِ / پ ِ ل ِ ف ِ ژِ ] (اِخ ) کرسی بخشی از ایالت «ایل اِویلن »در شهرستان سن مالو دارای 2125 تن سکنه و راه آهن .
unfairerدیکشنری انگلیسی به فارسیناعادلانه، غیر عادلانه، غیر منصفانه، بی انصاف، نامساعد، نا درست، نا هموار