مسخرهگریfarceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نمایش خندهدار مبتنی بر رویدادهای جزئی بیمعنا و موقعیتهای مضحک و اعمال پرسروصدا
forceدیکشنری انگلیسی به فارسیزور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، جبر، نفوذ، شدت عمل، عده، بردار نیرو، بازو، نیرومندی، رستی، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، بیرون کردن، بازور جلو رفتن