feederدیکشنری انگلیسی به فارسیتغذیه کننده، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
feedersدیکشنری انگلیسی به فارسیفیدرها، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
feedersدیکشنری انگلیسی به فارسیفیدرها، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان
خط تغذیهtransit line feederواژههای مصوب فرهنگستانخطی مستقل در حملونقل عمومی که مسافران را به خط اصلی منتقل میکند