figged
بی نظمی، بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن
فیزد
درست شد، ثابت، معین، مقطوع، مقرر، ماندنی، جایگیر، پا بر جا
فریب خورده، هراسانیدن
فاجعه، مانده
lateen-figged