fightدیکشنری انگلیسی به فارسیمبارزه کردن، جنگ، نبرد، پیکار، کارزار، زد و خورد، حرب، جنگیدن، جنگ کردن، نزاع کردن، نبرد کردن
fightsدیکشنری انگلیسی به فارسیمبارزه می کند، جنگ، نبرد، پیکار، کارزار، زد و خورد، حرب، جنگیدن، مبارزه کردن، جنگ کردن، نزاع کردن، نبرد کردن
fightsدیکشنری انگلیسی به فارسیمبارزه می کند، جنگ، نبرد، پیکار، کارزار، زد و خورد، حرب، جنگیدن، مبارزه کردن، جنگ کردن، نزاع کردن، نبرد کردن