چفللغتنامه دهخداچفل . [ چ َ ف َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان لفسجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 6 هزارگزی باختر لاهیجان ، کنار راه شوسه ٔ سیاهکل واقع است . جلگه ای و مرطوب است با هوای معتدل که 366 تن سکنه دارد. آبش از سفی
فللغتنامه دهخدافل . [ ف ِل ل ] (ع اِ) فُل ّ. زمین بی گیاه . || موی تنک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تری . (منتهی الارب ).
فللغتنامه دهخدافل . [ ف َل ل ] (ع اِ) رخنه ٔ روی شمشیر. ج ، فلول . (منتهی الارب ). واحد فلول است ، و آن شکستگی هایی است در تیزی شمشیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد هزیمت یافته . ج ، فلول ، افلال ، فِلال . (منتهی الارب ): رجل فل و قوم فل ؛ یعنی هزیمت شدگان ، و در مورد مفرد و جمع یکسان به ک
فللغتنامه دهخدافل . [ ف ُ ] (اِ) نیلوفر باشد.(برهان ). نیلوفر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیلوفر و نیلوفل شود. || بیخ نیلوفر، و بعضی گویند بیخ نیلوفر هندی است ، و فاغیه همان است . (برهان ). فاغیه . (فرهنگ فارسی معین ). فاغیه است که بیخ نیلوفر هندی باشد. (فهرست مخزن الادویه ). || چوب درخت
فللغتنامه دهخدافل . [ ف ُ ] (ع اِ) گاهی برای کنایت از یک تن گویند: یا فل ، و برای دو تن گویند: یا فلان ، و جمع را یا فلون گویند. (از منتهی الارب ). رجوع به فلان شود.
نور سایهکاهfill light, fill-in light, filler, filler lightواژههای مصوب فرهنگستاننوری که سایههای بهوجودآمده براثر نور اصلی را تا حدی محو میکند
جانشیندیکشنری فارسی به انگلیسیacting, alternate, deputy, double, fill-in, quid pro quo, relief, replacement, stand-in, substitute, successor, surrogate
fillدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کن، پر کردن، پر شدن، انباشتن، سیر کردن، بار کردن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن، باد کردن
آکندfillواژههای مصوب فرهنگستاننهشتهای که در پدیداری چون حفره یا گودال بهطور طبیعی یا به دست انسان انباشته شده است
fillدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کن، پر کردن، پر شدن، انباشتن، سیر کردن، بار کردن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن، باد کردن