فن فنلغتنامه دهخدافن فن . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت بینی در حالت زکام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فن و فن شود.
فین فینلغتنامه دهخدافین فین . (اِ صوت ) فین . نفس به تندی گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فین (اِ صوت ) شود.- فین فین کردن . رجوع به این ماده شود.
یافتهfindواژههای مصوب فرهنگستانآنچه از اکتشافات باستانشناختی به دست میآید یا مکانی که عملیات اکتشافی در آن صورت میگیرد
یافتهfindواژههای مصوب فرهنگستانآنچه از اکتشافات باستانشناختی به دست میآید یا مکانی که عملیات اکتشافی در آن صورت میگیرد
یافتۀ اتفاقیcasual findواژههای مصوب فرهنگستانکشف تصادفی و غیرعملی یک یافتۀ باستانشناختی به دست افراد غیرحرفهای مانند چوپانان و گردشگران و کشاورزان