flukeدیکشنری انگلیسی به فارسیفلک، اتفاق، خار، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دمنهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق، پیکان
فلوقلغتنامه دهخدافلوق . [ ف َ ] (ع ص ) شیر خفته و دفزک شده . (منتهی الارب ): لبن فلوق ؛ ای متجبن . (اقرب الموارد).
flukesدیکشنری انگلیسی به فارسیflukes، اتفاق، خار، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دمنهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق، پیکان
flukesدیکشنری انگلیسی به فارسیflukes، اتفاق، خار، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دمنهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق، پیکان