flutteredدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزید، بال بال زدن، لرزیدن، در اهتزاز بودن، سراسیمهبودن، لرزاندن، پرپرزدن
لرزاندیکشنری فارسی به انگلیسیfluttery, quaky, quavery, rocky, shaky, shivery, tipsy, tottery, trembly, tremulous, unsteady, vibrant, waverer, wobbly