فاحشلغتنامه دهخدافاحش . [ ح ِ ] (ع ص ) زشت . || بدخلق . (اقرب الموارد). || بسیار بخیل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. (اقرب الموارد). بسیار و زیاده از اندازه . || بی شرف . || جسور. گستاخ . || درخشان . || آزمند. || بی تناسب . (ناظم الاطباء).
فاحشفرهنگ فارسی عمید۱. قبیح؛ زشت.۲. ازحددرگذشته؛ ویژگی آنچه از حد تجاوز کند؛ بسیارزیاد.۳. آشکار؛ واضح: غلط فاحش.