foolدیکشنری انگلیسی به فارسیاحمق، نادان، ابله، دلقک، خر، خرفت، ادم احمق، لوده، دست انداختن، فریب دادن، گول زدن، خرفت کردن، سفیه، سبک مغز
تلخکfoolواژههای مصوب فرهنگستاندلقک جشنهای قرون وسطی و جشنهای مربوط به نمایشهای محلی که لباسی به رنگهای روشن میپوشید و کلاهی بر سر میگذاشت که زنگوله و بوق به آن آویزان بود
چفللغتنامه دهخداچفل . [ چ َ ف َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان لفسجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در 6 هزارگزی باختر لاهیجان ، کنار راه شوسه ٔ سیاهکل واقع است . جلگه ای و مرطوب است با هوای معتدل که 366 تن سکنه دارد. آبش از سفی
حفوللغتنامه دهخداحفول . [ ح َ ] (ع ص ) (نعت فاعلی ) ناقة حفول ؛ ناقه ٔ بسیار شیر در پستان . (از اقرب الموارد).
حفوللغتنامه دهخداحفول . [ ح َ وَ ] (ع اِ) درختی است مانند درخت انار ثمر آن مانندآلو و تلخ باشد و آنرا خورند. (از اقرب الموارد).
حفوللغتنامه دهخداحفول . [ ح ُ ] (ع مص ) حفل و حفیل در تمام معانی . (از اقرب الموارد). رجوع به حفل و حفیل شود.
فعوللغتنامه دهخدافعول . [ ف َ ] (ع ص ) یکی از اشتقاقات کلمه ٔ فعل است که در علم صرف معیار صرفی صفت مشبهه و صیغه ٔ مبالغه قرار میگیرد و صفاتی ، مانند: صبور، قطور، اکول ، شرور بر وزن این کلمه است . (از یادداشت های مؤلف ).
foolproofدیکشنری انگلیسی به فارسیاحمقانه، ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
foolproofدیکشنری انگلیسی به فارسیاحمقانه، ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه