foundsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیدا می کند، تاسیس کردن، بنیاد نهادن، ریختن، قالب کردن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن، پایه زدن، ساختمان کردن، بر پا کردن، ساختن، تشکیل دادن
feintsدیکشنری انگلیسی به فارسیاحساسات، ظاهری، وانمود، نمایش دروغی، تظاهر، حمله خدعه امیز، وانمود کردن
fontsدیکشنری انگلیسی به فارسیفونت ها، خانواده حروف، چشمه، حوض غسل تعمید، ذوب، ظرف مخصوص نگه داری اب مقدس