fractionدیکشنری انگلیسی به فارسیکسر، شکستگی، ذره، شکاف، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن، شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
خُردشدگی یخبندانیfrost shattering, gelifractionواژههای مصوب فرهنگستانخُردشدگی و فروپاشی فیزیکی سنگ یا خاک براثر فشار عظیم ناشی از یخزدگی آب موجود در شکستگیها یا فضاهای خالی یا سطوح لایهبندی آن
دوشکستیbirefringence, birefractionواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی بلورها در شکستن باریکهای از نور و تبدیل آن به دو باریکه با سرعت نابرابر متـ . شکست دوگانه double refraction