یخبندان خشکdry freezeواژههای مصوب فرهنگستانیخبندان خاک و اشیاء زمینی براثر کاهش دما روی سطوح در تماس با هوا هنگامی که هوای مجاور زمین رطوبت کافی برای تشکیل بَشم نداشته باشد
freezeدیکشنری انگلیسی به فارسییخ زدگی، افسردگی، ثابت کردن، منجمد شدن، یخ بستن، فلج کردن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن
خشککن انجمادیfreeze dryerواژههای مصوب فرهنگستانخشککنی که در آن پس از انجماد سریع آب، مواد غذایی در شرایط خلأ تصعید و خشک میشوند
خشک کردن انجمادیfreeze drying, freeze desicanting, lyophilizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند خشک کردن مواد غذایی با انجماد سریع و تصعید یخ آنها در خلأ