frillدیکشنری انگلیسی به فارسیفرفری، حاشیه چیندار، لذت، چین، زوائد، تزئينات، پیرایه، افراط، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری، ریشه دار کردن، حاشیه دوختن بر
کَتزنی کنگرهایfrill girdling, notch-girdlingواژههای مصوب فرهنگستانکَتزنی با ایجاد مجموعهای از شکافهای روبهپایین و گاه متقاطع برای هدایت علفکُشها در مسیر موردنظر