روسازهfront endواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رایانه یا قطعهای از نرمافزار یا وبگاه که قابل دیدن است و کاربر مستقیماً از آن استفاده میکند
frontدیکشنری انگلیسی به فارسیجلوی، جلو، جبهه، نما، پیش، جبهه جنگ، صف پیش، رو کردن به، مواجه شده با، روبروی هم قرار دادن، در صف جلو قرار گرفتن، جلودار
برنامهنویس روسازهfront-end developer, front-end programmerواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهنویسی که برنامة عناصر دیداری نرمافزار برنامه یا وبگاه را تولید میکند
سامانۀ پیشفراوریfront-end systemواژههای مصوب فرهنگستانفرایند بازیافت مواد از پسماند جامد و آمادهسازی هر جزء برای فرایند تبدیل بعدی
محرکجلوfront-wheel drive, FWD, front drive, front end driveواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی زنجیرة نیرورسان که در آن توان از موتور به چرخهای جلوی خودرو منتقل میشود
frontدیکشنری انگلیسی به فارسیجلوی، جلو، جبهه، نما، پیش، جبهه جنگ، صف پیش، رو کردن به، مواجه شده با، روبروی هم قرار دادن، در صف جلو قرار گرفتن، جلودار
affrontدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتراض، بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن، خوار کردن