functionدیکشنری انگلیسی به فارسیعملکرد، تابع، عمل، کار، کارکرد، وظیفه، کار ویژه، ماموریت، ایفاء، ایین رسمی، پیشه، مقام، عمل کردن، کار کردن، وظیفه داشتن
نقشنماfunction word, grammatical wordواژههای مصوب فرهنگستانواژهای عموماً بدون معنای واژگانی مشخص و دارای معنای دستوری که در جمله نقش نحوی یا ساختاری ندارد متـ . واژۀ نقشی
functionدیکشنری انگلیسی به فارسیعملکرد، تابع، عمل، کار، کارکرد، وظیفه، کار ویژه، ماموریت، ایفاء، ایین رسمی، پیشه، مقام، عمل کردن، کار کردن، وظیفه داشتن