furnituresدیکشنری انگلیسی به فارسیمبلمان، مبل، وسایل، اسباب، اثاثه، اثای خانه، سامان، پایه مبل وصندلی
پختاسبابkiln furnitureواژههای مصوب فرهنگستانقطعات دیرگدازی که بهعنوان پایۀ نگهدارندۀ بدنۀ خام در کورههای پخت به کار میروند
آرایۀ شهریstreet furnitureواژههای مصوب فرهنگستانتجهیزاتی مانند چراغ و نیمکت و علائم راهنمایی و اتاقک و گلدان که در خارج از سطح سوارهرو خیابانها نصب میشود