furrowsدیکشنری انگلیسی به فارسیحفره ها، شیار، خط گود، زمین یا مزرعه شخم زده، شیار زدن، شخم زدن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار دار کردن
فرورفتگیfurrowsواژههای مصوب فرهنگستانتـورفتگیهـای بیـن لـبــههـای ســایـشـی (friction ridges) اثرانگشت