فوتکلغتنامه دهخدافوتک . [ ت َ ] (اِ) نی که در آن گلوله ای از گِل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند با دمیدن در آن . (یادداشت مؤلف ).
فتوقلغتنامه دهخدافتوق . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فتق . (اقرب الموارد). رجوع به فتق شود. || باران اندک . (منتهی الارب ): عام ذوفتوق ؛ ای قلیل المطر. (اقرب الموارد). || آفات مانند وام ، درویشی و بیماری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
فتوکلغتنامه دهخدافتوک . [ ف َ ] (اِخ ) رابینو نام آن را در شماره ٔ دهکده های بخش سخت سر شهرستان تنکابن آورده است . (مازندران و استرآباد ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 144).