gagsدیکشنری انگلیسی به فارسیگاو، دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای
غق غقلغتنامه دهخداغق غق . [ غ ِ غ ِ ] (ع اِ صوت ) حکایت بانگ جوشش ، منه الحدیث : «ان الشمس لتقرب من الناس یوم القیامة حتی ان بطونهم تقول غق غق ». (منتهی الارب ). حکایة صوت الغلیان . (اقرب الموارد).
بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
تبر نشانهگذاریmarking axeواژههای مصوب فرهنگستانتبری که پوست درختان را میکند و محل صاف و مناسبی برای نشانهگذاری ایجاد میکند
همشنوی خارجیalien crosstalk, AXTواژههای مصوب فرهنگستانتداخل نشانک ارسالی یک بافه با نشانک ارسالی بافۀ دیگر