غفوللغتنامه دهخداغفول . [ غ َ ] (ع ص ) شتر ماده که به سبب متانت و رزانت از چیزی نرمد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر ماده ٔ ابلهی که از شیر دادن به بچه ٔ از شیر بازگرفته شده امتناع نکند و به دوشیدن شیر از وی بی اعتنا باشد. (از اقرب الموارد).
غفوللغتنامه دهخداغفول . [ غ ُ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). به معانی غفلة و غَفَل . (از اقرب الموارد). رجوع به غفلة و غَفَل شود.
غافل غافللغتنامه دهخداغافل غافل . [ ف ِ ل ِ ف ِ ] (ص مرکب ) بسیار نادان . بسیار بی خبر : خاقانی از این راه دورنگی به کران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .